برانیچ

ساخت وبلاگ

سه برادر جنگجو که از فرماندهان مهم یونان بودند افسانه ی چشمه ای که هر کس در آب چشمه روند رویین تن شود,یعنی هرگز کشته نمی شود.سه برادر جنگ جو به راه افتادند در پی پیدا کردن آن چشمه. پس از بسیاری جستجو برادران موفق به پیدا کردن چشمه شودند,آنان تک به تک وارد چشمه شدند ولی وقتی برادر اول وارد چشمه ی آب شد برگی به پشتش چسبید و آب به پشتش نرسید و برادر دومی هم هنگامی وارد آب شد چشمانش را بست و برادر سومی هم که آشیل نام داشت هنگامی که وارد آب شد آب به تاندون پایش(مکانی بالای پاشنه ی پا) نخورد و اینچنین هرکدام دارای نقطه ضعف شدند. آنان پس از بازگشت به میهن شان در جنگ هایی شرکت کردند و دلاوری های بسیاری کردند و در آخر به وسیله ی به وسیله ی نقطه ضعف شان کشده شدند ولی آشیل که بیشتر از دو برادران خود دلاوری کرده بودبیشتر زنده ماند و سپس در میدان جنگ به وسیله ی نیزه ای که در تاندون پایش فرو رفته بود کشته شد. بعدها مجسمه ای به یاد بود او در یونان ساختند. با این حال آشیل فقط یک افسانه است.

برانیچ...
ما را در سایت برانیچ دنبال می کنید

برچسب : افسانه ی آشیل,افسانه ی تاندون آشیل,آشیل,افسانه های یونانی, نویسنده : سه دوست donar بازدید : 685 تاريخ : پنجشنبه 7 اسفند 1393 ساعت: 17:27

یکی از بهترین و قابل توجه ترین کشتی های غلام رضا تختی با پتکوف سیراکف قهرمان

نامدار بلغارستانی بود.

هردوبه دور نهایی رسیده بودند.شگرد سیراکف فن بار انداز سریع وبسیار فنی بود.

کشتی که شروع شد تختی یکبار زیر گرفت وسیراکف را خاک کرد وپای او را در سگک

خود گیرانداخت.سیراکف روی سگک مقاومت کرد وکشتی سراپا اعلام شد ...

غلام رضا زیرگرفت واوراخاک کرد وباز هم پای اورا در سگک خود تحت فشار قرار داد.

دقیقه سوم کشتی بود.فشار سگک موجب ناراحتی شدید پای سیراکف شد.اوبادست به پایش اشاره کرد. تختی که متوجه ناراحتی اوشده بود سیراکف را رها کرد واز جا بلند شد.

فریاداعتراض تماشاچیان بلند شد که چرا این کار راکردی؟

تختی ایستاده بود وسرش پایین. اودربرابر همه این فریادها سکوت کرده بود. سیراک

که این عمل جوان مردانه رااز حریف خود دید منتظر داور نشد وخودش دست تختی را

به عنوان برنده بلند کرد.

                                                                    برگرفته شده از کتاب توتویی

برانیچ...
ما را در سایت برانیچ دنبال می کنید

برچسب : داستان,آموزنده,ایرانی, نویسنده : سه دوست donar بازدید : 931 تاريخ : 8 اسفند 1393 ساعت: 17:30

کارمند تازه وارد:( طنز)

مردی به استخدام یک شرکت بزرگ چند ملیتی درآمد.دراولین روز کاری خود،با کافه تریا تماس گرفت

و فریاد زد:یک فنجان قهوه برای من بیاورد.

صدایی از آن طرف تلفن پاسخ داد:شماره ی داخلی را اشتباه گرفته ای ؛ می دانی تو با کی داری حرف

می زنی ؟

کارمند تازه وارد گفت:نه.

صدای آن طرف گفت:من مدیر اجرایی شرکت هستم ، احمق!

بعد از مکث کوتاهی ، مرد تازه وارد با لحنی حق به جانب گفت:وتومیدونی با کی حرف میزنی ،بیچاره؟

مدیراجرایی گفت: نه !

کارمند تازه واردگفت:(چه خوب)وسریع گوشی را گذاشت.

                                                  (بر گرفته شده از کتاب تو تویی)

برانیچ...
ما را در سایت برانیچ دنبال می کنید

برچسب : داستان, نویسنده : سه دوست donar بازدید : 431 تاريخ : پنجشنبه 7 اسفند 1393 ساعت: 17:41